چو نیست حد که به بالین از نظیری نیشابوری غزل 149

نظیری نیشابوری

آثار نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

چو نیست حد که به بالین نهیم سر گستاخ

1 چو نیست حد که به بالین نهیم سر گستاخ چه سود از حرم امن و خوابگاه فراخ

2 هزار جا ز برون می زنند طبل رحیل هنوز رخت ز ایوان کسی نبرده به کاخ

3 نشسته نغمه سرایان به هم چه دانستیم که سنگ تفرقه مان بر پرانداز سر شاخ

4 ز دام و دانه صیاد مرغ می نالید خبر نداشت که بر سیخ می کشد طباخ

5 غبار لشکر یأجوج غم، جهان بگرفت که گفت سد سکندر نمی شود سوراخ

6 به هیچ حیله ز پیش اجل خلاصی نیست ز گرگ اگر بجهی پوست می کند سلاخ

7 چنان رسید جراحت به دل که دیده ندید ز زخم حادثه، ناگهان «نظیری » آخ

عکس نوشته
کامنت
comment