چو بر سفینهٔ دل نقش از اوحدی مراغه‌ای غزل 482

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم

1 چو بر سفینهٔ دل نقش صورت تو نبشتم حکایت دگران سر به سر زیاد بهشتم

2 اگر چه نام مرا دور کرده‌ای تو ز دفتر به نام روی تو صد دفتر نیاز نبشتم

3 ز شاخ وصل تو دستم نداد میوهٔ‌شیرین مگر که دانهٔ این میوه تلخ بود، که کشتم

4 اگر چه موی شکافی همی کنم ز معانی به اعتماد تو یکسر پلاس بود،که رشتم

5 به خاک پای تو کز دامن تو دست ندارم و گر ز قالب پوسیده کوزه سازی و خشتم

6 اگر تو روی نخواهی نمود روز قیامت به دوزخم بر ازین ره، که من نه مرد بهشتم

7 سرشک دیده چنان ریخت اوحدی ز فراقت کز آب دیدهٔ او خاک ره به خون بسرشتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر