-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو عشقش برآرد سر از بیقراری تو را کی گذارد که سر را بخاری
2 کجا کار ماند تو را در دو عالم چو از عشق خوردی یکی جام کاری
3 من از زخم عشقش چو چنگی شدستم تهی نیست در من به جز بانگ و زاری
4 ز چنگی تو ای چنگ تا چند نالی نه کت مینوازد نه اندر کناری
5 تو خواهی که پوشی بدین ناله خود را تو حیلت رها کن تو داری تو داری
6 گر آن گل نچیدی چه بویست این بو گر آن می نخوردی چرا در خماری
7 گلستان جانها به روی تو خندد که مر باغ جان را دو صد نوبهاری
8 خیالت چو جامست و عشق تو چون می زهی میزهی میزهی خوشگواری
9 تو ای شمس تبریز در شرح نایی بجز آن که یا رب چه یاری چه یاری