چو سلطان فلک را بار بشکست از جلال عضد غزل 30

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

چو سلطان فلک را بار بشکست

1 چو سلطان فلک را بار بشکست مه من ماه را بازار بشکست

2 ز شادروان چو گل بیرون خرامید ز حسرت در دل گل خار بشکست

3 شب تاریک شد چون روز روشن چو سنبل در گل فرخار بشکست

4 به لب یاقوت را خون در دل افکند به رخ خورشید را مقدار بشکست

5 کمر بربست و سرو از پا درافتاد کله بنهاد و بدر انوار بشکست

6 ز رعنا پیشگی بر قرص خورشید سر زنجیر عنبربار بشکست

7 به دور نرگس باده پرستش درِ خم خانه خمّار بشکست

8 به خون اشک رندان خرابات خمار نرگس خونخوار بشکست

9 سر ناموس عیّاران شبرو به چین طرّه عیّار بشکست

10 فراوان توبه پرهیزکاران که آن جادوگر بیمار بشکست

11 جلال از توبه کردن کرد توبه که توبت کرد و دیگربار بشکست

عکس نوشته
کامنت
comment