- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو حق خواجه را آن سعادت بداد که بر اسب دولت سواری کند
2 بجود آب روزی هر بی نوا بباران ادرار جاری کند
3 بآب سخا آن کند با فقیر که با خاک ابر بهاری کند
4 بماء کرم سایل خویش را چو گل در چمن چهره ناری کند
5 کسی را که حق داد بر خلق دست نشاید که جز حق گزاری کند
6 بعدل ار تو یاری کنی خلق را بفضل ایزدت نیز یاری کند
7 ز مظلوم شب خیز غافل مباش که او در سحرگاه زاری کند
8 بسا روز دولت چو روشن چراغ که ظلم شب آساش تاری کند
9 تو محتاج سرگشته را دست گیر که تا دولتت پایداری کند