- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو از زلف شب باز شد تابها فرو مرد قندیل محرابها
2 سپیدهدم، از بیم سرمای سخت بپوشید بر کوه سنجابها
3 به میخوارگان ساقی آواز داد فکنده به زلف اندرون تابها
4 به بانگ نخستین از آن خواب خوش بجستیم چون گو ز طبطابها
5 عصیر جوانه هنوز از قدح همیزد به تعجیل پرتابها
6 از آواز ما خفته همسایگان بیآرام گشتند در خوابها
7 برافتاد بر طرف دیوار و بام ز بگمازها نور مهتابها
8 منجم به بام آمد از نور می گرفت ارتفاع سطرلابها
9 ابر زیر و بم شعر اعشی قیس همیزد زننده به مضرابها
10 و کاس شربت علی لذة و اخری تداویت منها بْها
11 لکی یعلم الناس انی امرو اخذت المعیشة من بابها