چو گل بگشاد لب را در ملاحت از جلال عضد غزل 13

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

چو گل بگشاد لب را در ملاحت

1 چو گل بگشاد لب را در ملاحت زبان بگشاد بلبل در فصاحت

2 گلستان تازه گشت و غنچه بشکفت وقاح الرَّقص و الاطیارُ ناحت

3 سمن هشیار و نرگس خفته مخمور صبا بیدار و گل در استراحت

4 به قانونی دگر شد باغ و بستان صبا تا کرد عالم را مساحت

5 نگارینا قدم نه در گلستان که خندان باد همچون گل صباحت

6 غنیمت دان و کام از عمر برگیر که من باری ندیدم هیچ راحت

7 از آن رخسار و لب حیران بماندم تعالی اللّه زهی حُسن و ملاحت

8 کجا ره در شبستان تو آرم که بادش ره نمی آرد به ساحت

9 جلال ار خون همی بارد عجب نیست که بی خونابه کی باشد جراحت

عکس نوشته
کامنت
comment