- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو اسفندیار آن شه نیکبخت به باغ مهی خسروانی درخت
2 فروزندهٔ چهر دین بهی فرازندهٔ چتر شاهنشهی
3 فزایندهٔ کشور باستان به هر جای در پر دلی داستان
4 به رویینه دز آتش افروخته بر و بوم ارجاسبی سوخته
5 فتالندهٔ جنگ گندآوران رهاننده مهربان خواهران
6 بهمردی گشوده ره هفت خوان بریده سر اژدهای دمان
7 خم آورده در پیش یزدان، سرا زده بوسه بر دست پیغمبرا
8 به رزمی کجا ناستوده پدر فرستادش اندر دم جانور
9 بر آن شوم پیکار زابلستان ز تیر گز رستم داستان
10 فروخفتش آن نرگسان دژم نگون کشت آن زردهشتی علم
11 پشوتن برادرش بر سر دوید به زاری گریبان خفتان درید
12 ز یکسوی بهمن بیامد دوان بدو مرمرش جوی خونین روان
13 فرو مانده زال اندر آن کارکرد ز دستان و این گنبد لاجورد
14 ز پیشینه گفتار موبد به بیم ز بد روزی پور، دل بردو نیم
15 که هرکس کهخون یل اسفندیار بریزد ورا بشگرد روزگار
16 شه اسفندیار اندر آن خاک گرم فتاده چنان چون به خون خفته غرم
17 بدوگونهاش زعفران بیخته بر آن زعفران سرخ می ریخته
18 دوچشمش چو دو جوی وزان هر دو جوی دو سیلاب خون تاخته بر دو روی
19 بدو چشم دست و بهدست دگر خدنگی ز خونسرخ، پیکان وپر
20 خم آورده پشت وکشیده دو ران دو آهو غنوده به خواب گران