چو مرا به سوی از جلال الدین محمد مولوی غزل 164

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا

1 چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها

2 به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد که فکند در دماغم هوسش هزار سودا

3 همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نی چه روم چه روی آرم به برون و یار این جا

4 که به غیر کنج زندان نرسم به خلوت او که نشد به غیر آتش دل انگبین مصفا

5 نظری به سوی خویشان نظری برو پریشان نظری بدان تمنا نظری بدین تماشا

6 چو بود حریف یوسف نرمد کسی چو دارد به میان حبس بستان و که خاصه یوسف ما

7 بدود به چشم و دیده سوی حبس هر کی او را ز چنین شکرستانی برسد چنین تقاضا

8 من از اختران شنیدم که کسی اگر بیابد اثری ز نور آن مه خبری کنید ما را

9 چو بدین گهر رسیدی رسدت که از کرامت بنهی قدم چو موسی گذری ز هفت دریا

10 خبرش ز رشک جان‌ها نرسد به ماه و اختر که چو ماه او برآید بگدازد آسمان‌ها

11 خجلم ز وصف رویش به خدا دهان ببندم چه برد ز آب دریا و ز بحر مشک سقا

عکس نوشته
کامنت
comment