- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت
2 ز شور عشق تو در کام جان خسته من جواب تلخ تو شیرینتر از شکر میگشت
3 خوی عذار تو بر خاک تیره میافتاد وجود مرده از آن آب جانور میگشت
4 اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی ز سیم سینه تو کار من چو زر میگشت
5 دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه داد نشان حالت زارم که زارتر میگشت
6 ز شوق روی تو اندر سر قلم سودا فتاد و چون من سودازده به سر میگشت
7 ز خاطرم غزلی سوزناک روی نمود که در دماغ فراغ من این قدر میگشت