-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو سرو از ناز بر جوی حیا بالیدنت نازم چو شمع از سرکشی در بزم دل نازبدنت نازم
2 همه موج شکفتن میچکد از چین پیشانی گلستان حیا در غنچگی پیچیدنت نازم
3 گهی از خنده کاهی از تغافل میبری دل را دقایقهای ناز دلبری فهمیدنت نازم
4 به بازار تمناگوهر بحر تغافل را به میزان عیاری هر زمان سنجیدنت نازم
5 زبان شانه میگوید به زلف فتنه پیرایت که با این سرکشیها گرد سر گردیدنت نازم
6 ز شبنم اشک میریزد صبا ای غنچه بر پایت به حالگریهٔ آشفتگان خندیدنت نازم
7 به دست مردمان دیده صبح وصل او بیدل گل حیرت ز گلزار تماشا چیدنت نازم