چو شمعم سوخت دل بر یاد از فضولی بغدادی غزل 391

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

چو شمعم سوخت دل بر یاد بزم مجلس آرایی

1 چو شمعم سوخت دل بر یاد بزم مجلس آرایی چراغ هر کسی را بخت می افروزد از جایی

2 اگر رسوایی مجنون ز من بیش است ز آنست این که در دوران من بهر تماشا نیست بینایی

3 برعنایی مرا شیدای خود کردی عفاک الله که دارد همچو من رعنایی و همچون تو شیدایی

4 ترا مانند لیلی هر که گوید خوانمش مجنون برابر کی شود با شاهد مستور رسوایی

5 بتقلید تو خوش خوش می خرامد آفتاب اما چه خیزد از خرام او ندارد هیچ بالایی

6 تمنایم تویی در دل تمنای دگر دارم که نبود در دلم غیر از تو در عالم تمنایی

7 فضولی خویش را آموختی با ماه سیمایان کجا پیدا کنم بهر تو هر دم ما سیمایی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر