- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود
2 شد آتش جگرم پیش مردمان روشن ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود
3 به التفات تو دارم امیدواریها ولی ز خوی تو ایمن نمیتوانم بود
4 ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو کدام روز دگر اینقدر فغانم بود
5 زبان خامهٔ من سوخت زین غزل وحشی مگر زبانهای از آتش نهانم بود