-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو شمع امشب مرا در محفلش بار است پنداری به مغز استخوانم شعله در کارست پنداری
2 چمن بشکفت و از دلها خروشی برنمیآید قفس، تابوت مرغان گرفتارست پنداری
3 خیالش بی گمان امشب به خلوتخانه چشمم چنان آید که بخت خفته بیدارست پنداری
4 ز من برگشت دل چون بخت، تا برگشت یار از من مرا این بخت برگردیده، در کارست پنداری!
5 نمییابم ره بیرون شدن از کوی حیرانی به هر سو رو نهم، در پیش دیوارست پنداری
6 به شمع محفل ما آورد ایمان برهمن هم به چشمش تارهای شمع، زنّارست پنداری
7 سرشکم با زبان گویا حدیث یار میگوید حسد بر دیده دارم، وقت دیدارست پنداری
8 ازو دل برنمیدارد که آید شب به خواب من خیالش هم به روز من گرفتارست پنداری
9 نه طوفانی به جوش آمد، نه عالم در خروش آمد سرشکم ناتوان و ناله بیمارست پنداری