نگه به چشم نهان و ز جبهه چین از غالب دهلوی غزل 54

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

نگه به چشم نهان و ز جبهه چین پیداست

1 نگه به چشم نهان و ز جبهه چین پیداست شگرفی تو ز انداز مهر و کین پیداست

2 نظاره عرض جمالت ز نوبهار گرفت شکوه صاحب خرمن ز خوشه چین پیداست

3 رسید تیغ توام بر سر و ز سینه گذشت زهی شکفتگی دل که از جبین پیداست

4 به جرم دیده خونبار کشته ای ما را ترا ز دامن و ما را ز آستین پیداست

5 زهی لطافت پرداز سعی ابر بهار که هر چه در دل بادست از زمین پیداست

6 فتیله رگ جان سر به سر گداخته شد ز پیچ و تاب نفسهای آتشین پیداست

7 نفس گداختن جلوه در هوای قدش ز خوی فشانی آن روی نازنین پیداست

8 عیار فطرت پیشینیان ز ما خیزد صفای باده از این درد ته نشین پیداست

9 زهی شکوه تو کاندر طراز صورت تو ز خود برآمدن صورت آفرین پیداست

10 نهاد نرم ز شیرینی سخن غالب به سان موم ز اجزای انگبین پیداست

عکس نوشته
کامنت
comment