3
خوشی این جهان بود بدو دون
پیش آن ذوق و عشرت بیچون
4
وای آن کس که این بر آن بگزید
آخر کار دست خویش گزید
5
دید عمر عزیز رفته بباد
هیچ کس را چنین غبینه مباد
6
عمر یک روزه را چو نیست بها
تو عوض گردهی درو زرها
10
غبن این را نه حد بود نه کران
که دهی عمر بیعوض آسان
11
چون به از عمر در جهان نبود
عمر را سخت گیر تا نرود
12
عوض عمر عمر خواهی جان
ورنه عمر از ک فت رودارزان
14
نی که در خاک هر چه میکاری
عین آن را ز خاک برداری
16
این کفایت زمین ز حق آموخت
صد هزاران چنین هنر اندوخت
17
چون زمین این کند ببین باری
چه کند با تو در نکو کاری
18
بهر یک جان دهد هزاران جان
عوض یک قراضه ای صد کان
19
هرچه داری برو بحق بسیار
هیچ در خانه کاله ای مگذار
20
تا ز تو هیچ چیز کم نشود
بلکه یک صد شود چو از تور ود
21
صد چه بیشمار گردی تو
چون ز جان محو یار گردی تو