1 مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد مرد صاحبنظر آنجا که وفا بیند و جود
2 سفله گو روی مگردان که اگر قارونست کس ازو چشم ندارد کرم نامعهود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
2 سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
1 افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
2 گر مدعیان نقش ببینند پری را دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست
1 بنده وار آمدم به زنهارت که ندارم سلاح پیکارت
2 متفق میشوم که دل ندهم معتقد میشوم دگربارت
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **