1 نام جویا کنون که دیده ابر هست چون چشم عاشقان پراشک
2 خانهای دارم از عنایت شاه که برد دیگ حجله بر وی رشک
3 آرد در خم ،برنج در انبان گوشت بر سیخ و روغن اندر مشک
4 نیست دانم که در ولایت تو هست و کم قیمت است یعنی کشک
1 آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
2 شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
1 هر چند ناز کردی ، نیازم زیاده شد دردم فزود و سوز و گدازم زیاده شد
2 هر چند بیش کشت به ناز و کرشمهام رغبت به آن کرشمه و نازم زیاده شد
1 نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را تغییر طالع چون کنم این اختر بد روز را
2 کی باشد از تو طالعم کاین بخت اختر سوخته گرداند از تأثیر خود ، سد اختر فیروز را