متقلب درون جامه ناز از سعدی شیرازی غزل 311

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

متقلب درون جامه ناز

1 متقلب درون جامه ناز چه خبر دارد از شبان دراز

2 عاقل انجام عشق می‌بیند تا هم اول نمی‌کند آغاز

3 جهد کردم که دل به کس ندهم چه توان کرد با دو دیده باز

4 زینهار از بلای تیر نظر که چو رفت از کمان نیاید باز

5 مگر از شوخی تذروان بود که فرودوختند دیده باز

6 محتسب در قفای رندانست غافل از صوفیان شاهدباز

7 پارسایی که خمر عشق چشید خانه گو با معاشران پرداز

8 هر که را با گل آشنایی بود گو برو با جفای خار بساز

9 سپرت می‌بباید افکندن ای که دل می‌دهی به تیرانداز

10 هر چه بینی ز دوستان کرمست گر اهانت کنند و گر اعزاز

11 دست مجنون و دامن لیلی روی محمود و خاک پای ایاز

12 هیچ بلبل نداند این دستان هیچ مطرب ندارد این آواز

13 هر متاعی ز معدنی خیزد شکر از مصر و سعدی از شیراز

عکس نوشته
کامنت
comment