- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آشوب در قلمرو ترکش ندید تیر مژگان پر فریب کسی آفرید تیر
2 خوش کرده اند طاعت حکمش ستمگران هر چند او کشید کمان قد کشید تیر
3 مکتوب راز سینه عاشق بجا رساند آخر ز دولت تو به جایی رسید تیر
4 هر جا کمان گوشه ابرو بلند شد رفتم به پای دیده به جایی رسید تیر
5 چندان فسون دمید کمانت که بیخبر تعلیم راستی ز دل ما شنید تیر
6 غافل خدا نکرده مبادا خطا شود دل می تپد به سینه ما چون تپید تیر
7 در سینه دید معنی و آنجا وطن گرفت چون صید وحشی از دل تنگم رمید تیر
8 تا او کمان کشید دل آهی کشیده بود شکر خدا که هیچ خطایی ندید تیر
9 خواهم گرفت اسیر ز دست فلک کمان تا افکنم به گور یزید پلید تیر