-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سبو بشکن که آبی بیسبوئی زخود بگذر که دریایی نهجویی
2 سفر کن از من و مائی و مائی گذر کن از تو و اوئی که اوئی
3 چرا چون آس گرد خود نگردی چو آب آشفته سرگردان چو جوئی
4 پشیمانی بود در هرزه گردی پشیمانی بود در سو بسوئی
5 تو باری از خود اندر خود سفر کن بگرد عالم اندر چند پوئی
6 ز خود او را طلب هرگز نگردی اگر چه سالها در جستجویی
7 گرامی بینی و از خود نپرسی کرا گم کرده آخر نکوئی
8 کلاه فقر را برسر نیابی مگر وقتی که ترک سر بگویی
9 کجا فقر را بر سر نیابی مگر وقتی که ترک سر بگوئی
10 کجا برکوی او رفتن توانی که طفلی در پی چوگان و گویی
11 تو یکرو شو که آیینه چو طومار سیه رو کرد آخر از دوروئی
12 نصیب ایمغربی از خوان وصلش نیابی تا که دست از خود نشوئی