-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع صفت دیدنیست عجز جنون زای من سر به هوا میدود آبلهٔ پای من
2 بال فشان میروم لیک ندانم کجا بر پر من بستهاند نامهٔ عنقای من
3 بسکه به رویم عرق آینهٔ شرم بست ماند نهان از نظر صورت پیدای من
4 همقدمگرد باد تاختم از بیخودی گردش ساغر شکست گردن مینای من
5 خجلت اعمال پوچ نامه به فردا فکند روی ورق پشت کرد مشق چلیپای من
6 تا ز نم انفعال صورتی آرم بهعرض دام نکرد از حباب آینه دریای من
7 با همه آزادگی منفعل هستیام حیف که چینوار نیست دامن صحرای من
8 غیر فسوس از نفس یک سخنم گل نکرد هر چه شنیدم زدل بود همین وای من
9 ضعف به صد دشت و در میکشدم سایهوار تا به کجایم برد لغزش بی پای من
10 چند نفس خون کنم تا به خود افسون کنم سوختم و وا نشد در دل من جای من
11 خواه ادب پروریم خواه گریبان دریم غیردرین خیمه نیست جز من و لیلای من
12 داغ شو ای عاجزی نوحه کن ای بیکسی با دو جهان شد طرف بیدل تنهای من