1 شمع آمد و گفت: کشته بنشینم نیز تا کشته به سوزد تن مسکینم نیز
2 از آتش تیز میزیم جان من اوست وان عمر به سر آمده میبینم نیز
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 این چه سوداست کز تو در سر ماست وین چه غوغاست کز تو در بر ماست
2 از تو در ما فتاده شور و شری این همه شور و شر نه در خور ماست
1 در عشق تو گم شدم به یکبار سرگشته همی دوم فلکوار
2 گر نقطهٔ دل به جای بودی سرگشته نبودمی چو پرگار
1 زهی ماه در مهر سرو بلندت شکر در گدازش ز تشویر قندت
2 جهان فتنه بگرفت و پر مشک شد هم چو بگذشت بادی به مشکین کمندت
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **