- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد دگر به صلح و در فتنه باز کرد صلحی به مصلحت پی جنگ دراز کرد
2 شد عمر و سرگرانی او برطرف نشد بر من به قدر مرتبه عشق ناز کرد
3 خود را به کام دشمن خود دید آن که او با دوستان تغافل دشمن نواز کرد
4 چشم طمع بدوز که از در قسمت کسان هرکس گشود دیده به حسرت فراز کرد
5 صد معجز از کرامت لعل تو دیده ام از تو نمی توان به خطا احتراز کرد
6 هرجای بینم از تو سزای پرستشی در کعبه می توان به همه سو نماز کرد
7 صوت من از ترانه ناهید برگذشت شدی بلند مطرب حسن تو ساز کرد
8 طبل وجود عیش «نظیری » به هم نزد کوتاه دید مرحله خواب دراز کرد