1 آمد آن رگ زن مسیح پرست شست الماسگون گرفته بدست
2 طشت زرّین و آب دستان خواست بازوی شهریار را بربست
3 نیش بگرفت و گفت عز علیک این چنین دست را که یارد خست
4 سر فرو برد و بوسه ای بر داد وز سمن شاخ ارغوان بر جست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار چه از برانه چه از آبکند و از فاراب
1 بهیچ در نروی تا در آن نیابی سود بهیچکس نروی تا در آن نبینی رنگ
1 فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن
2 چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **