1 آمد آهسته شب به بستر من دلبری کافت دل و دین است
2 گفتمش کیست که هان که در شب تار اینچنین شب روی نه آئین است
3 اسم شب ده و گرنه دزد دلی نک گواهت کمند پرچین است
4 کوی غبغب نهاد بر لب من گفت بر گوش من که ماچین است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 از حدیث شاه حرّ ابن یزید از ندامت دست بر دندان گزید
2 باره راند و قصد پور سعد کرد گفت خواهی راند با این شه نبرد
1 ای فرس با تو چه رخ داده که خود باختهای مگر اینگونه که ماتی توشه انداختهای
2 ایهمایون فرس پادشه سدره مقام که چراگاه بهشت است ترا جای خرام
1 گفت شاها من فرشته آتشم که سمندوار بر آتش خوشم
2 حکم کن این نائب رب النجوم سوزم اینحزب شیاطین از رجوم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به