آمد ندا که ما به تو گفتیم از فیض کاشانی قصیده 15

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

آمد ندا که ما به تو گفتیم پیش از این

1 آمد ندا که ما به تو گفتیم پیش از این حرفی که می‏شود همه دردی بدان دوا

2 هرگه مصیبتی دهدت روی یا غمی در دفع آن بجوی توسل به مصطفا

3 نام محمد و علی و اهلبیت را کن ذکر در دعا و بدیشان کن التجا

4 تا من به جاه و رتبه آن برگزیدگان دفع بلا نمایم و بپذیرمت دعا

5 می‏جستی ار وسیله بدیشان به روز عهد تا دفع شرِّ دیو کنم می‏شد آن روا

6 عهدت نمی‏شکست و مصیبت نمی‏رسید دشمن شکسته می‏شد از اقدام بر جفا

7 اکنون بیا و یاد کن این قوم را به نام تا جاهشان شفیع تو گردد به نزد ما

8 تسلیم کن بزرگی ایشان و فضلشان بر خویش تا شود ز تو مدفوع این بلا

9 تا خط عفو بر ورق زلّتت کشم تا توبه‏ات قبول کنم بهر مصطفا

10 گفتا که قدر و رتبه ایشان به آن رسید تا یافتند نزد تو این‏جاه و اصطفا

11 تا آن که توبه‏ام نپذیری به لطف خویش الا به دستیاری اولاد مصطفا

12 من بودم آن که سجده من کرد اهل قدس من بودم آن که یافت ز تو در بهشت جا

13 من بودم آن که ساختی از بهر او زنی تا قلب را انیس شد و دیده را ضیا

14 گفتا که با تو این همه کردیم و می‏کنیم زیرا که بود صلب تو این قوم را وعا

15 ورنه زیاده بود ز حدّ تو آن کرَم باید که خویش را بشناسی و قوم را

عکس نوشته
کامنت
comment