جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

آمد از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2287

غزل 2287 ام از 6329 غزلیات

آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله

1 آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله

2 جام میی که تابشش جان ببرد ز مشتری چرخ زند ز بوی او بر سر چرخ سنبله

3 کوه از او سبک شده مغز از او گران شده روح سبوکشش شده عقل شکسته بلبله

4 پاک نی و پلید نی در دو جهان بدید نی قفل گشا کلید نی کنده هزار سلسله

5 تازه کند ملول را مایه دهد فضول را آنک زند ز بی‌رهه راه هزار قافله

6 پیش رو بدان شده رهزن زاهدان شده دایه شاهدان شده مایه بانگ و غلغله

7 هر کی خورد ز نیک و بد مست بمانده تا ابد هر که نخورد تا رود جانب غصه بی‌گله

8 غرقه شو اندر آب حق مست شو از شراب حق نیست شو و خراب حق ای دل تنگ حوصله

9 هر کی بدان گمان برد از کف مرگ جان برد آنک نگویم آن برد اینت عظیم منزله

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله

شاعر شعر آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله چه کسی است ؟

شاعر شعر آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله چیست ؟

قالب شعر آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله غزل است

مضمون اصلی شعر آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر