-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله
2 جام میی که تابشش جان ببرد ز مشتری چرخ زند ز بوی او بر سر چرخ سنبله
3 کوه از او سبک شده مغز از او گران شده روح سبوکشش شده عقل شکسته بلبله
4 پاک نی و پلید نی در دو جهان بدید نی قفل گشا کلید نی کنده هزار سلسله
5 تازه کند ملول را مایه دهد فضول را آنک زند ز بیرهه راه هزار قافله
6 پیش رو بدان شده رهزن زاهدان شده دایه شاهدان شده مایه بانگ و غلغله
7 هر کی خورد ز نیک و بد مست بمانده تا ابد هر که نخورد تا رود جانب غصه بیگله
8 غرقه شو اندر آب حق مست شو از شراب حق نیست شو و خراب حق ای دل تنگ حوصله
9 هر کی بدان گمان برد از کف مرگ جان برد آنک نگویم آن برد اینت عظیم منزله