- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 راستی گویم به سروی ماند این بالای تو در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
2 چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم بس که حیران میبماندم وهم در سیمای تو
3 کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا تا نظر میکردمی در منظر زیبای تو
4 ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو
5 گر ملامت میکنندم ور قیامت میشود بنده سر خواهد نهاد آن گه ز سر سودای تو
6 در ازل رفتهست ما را با تو پیوندی که هست افتقار ما نه امروز است و استغنای تو
7 گر بخوانی پادشاهی ور برانی بندهایم رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو
8 ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو
9 ما سراپای تو را ای سروتن چون جان خویش دوست میداریم و گر سر میرود در پای تو
10 وین قبای صنعت سعدی که در وی حشو نیست حد زیبایی ندارد خاصه بر بالای تو