- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 راستی روی نکویش به گلستان ماند خط و خالش به گلو سبزه وریحان ماند
2 نه همینش دو رخ تازه بود، چون گل سرخ که دهانش به یکی غنچهٔ خندان ماند
3 دستگاهی که در آنجا نبود حوروشی گر همه باغ بهشت است به زندان ماند
4 چکنم گر به غمت شهره نباشم درشهر عشق در دل نتوان گفت که پنهان ماند
5 تجربت شدکه ز هجران نتوان رست به صبر زان که دردیست صبوری که به درمان ماند
6 هرکهرا نیست به دل عشق و به سر سودایی حیوانی است منافق که به انسان ماند
7 نه عجب گر بچکد خون دل از چشم بهار پیش آن غمزهٔ خونین که به پیکان ماند
8 خطه دلکش بجنورد بهشتی است دربغ کز خراسان بود و هم به خراسان ماند