ساقی، بده شرابم، کندر از اوحدی مراغه‌ای غزل 789

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری

1 ساقی، بده شرابم، کندر چنین بهاری نتوان شراب خوردن بی‌مطربی و یاری

2 یاری لطیف باید، گوینده‌ای موافق تا می‌تواند از تن کردن بدل گذاری

3 آن کش نشسته باشد در خانه لاله‌رویی حاجت نباشد او را رفتن به لاله‌زاری

4 چون تاختن کند غم آهنگ سبزه‌ای کن بر گرد او کشیده از بید و گل حصاری

5 آن ترک را به مستی امروز در میان کش ور در میان نیاید، آخر کم از کناری

6 عیبم مکن، که دیگر مشکل خلاص یابد او را کزین گلستان دامن گرفت خاری

7 این هفته با حریفان من کار آب کردم چون آب کارگر شد، از من مجوی کاری

8 آن ماه با حریفی هر شب شراب نوشد تا جام او نباشد بی‌کلفت خماری

9 گل گر به رغم سنبل بر خال دل نبندد در بلبلان نیفتد زان گونه خار خاری

10 چون چشم من نگردی ابری به گلستانی چون اوحدی ننالد مرغی ز شاخساری

عکس نوشته
کامنت
comment