-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قصابی سوی گولی گوشت انداخت چو دیدش زفت گوشت گاو پنداشت
2 یکی ران دگر سوی وی افکند بگفتا گاو مردهست این زهی گند
3 خدا بخشید آنچ اسباب کامست تو گفتی چیست این؟ خود داد عامست
4 کنون شد عام کان با تو بپیوست نجس شد چونک در کردی درو دست
5 نسازد گول را بخل و سخاوت که گردد هر دوش مایهٔ عداوت
6 گریز از گول اندر سور و ماتم چو عیسی ای پدر والله اعلم