- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر محمود با اعزاز میشد بره مردی دوالک باز میشد
2 شهش گفتا که ای طرّار ره زن ترا میبیند اینجا چشم دَرمَن
3 که بنشینی میان خاک در راه دوالک بازی آموزی تو با شاه
4 دوالک باز گفتش ای جهاندار برَو بنشین چه میخواهی ازین کار
5 نخواهد گشت چون پروانه با شمع دوالک بازی و کوس و عَلَم جمع
6 مجرّد گرد و پس این پیشه میکن وگر نه همچنین اندیشه میکن
7 درین منزل که کس نه دل نه جان یافت کمال از پاک بازی میتوان یافت