- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مگر محمود میشد با سپاهی رسیدش پیش درویشی براهی
2 سلامی کرد شاه او را دران دشت علیکی گفت آن درویش و بگذشت
3 بلشکر گفت شاه پاک عنصر که بینید آن گدا با آن تکبّر
4 بدو درویش گفت ار هوشمندی گدا خود چون توئی بر من چه بندی
5 که در صد شهر وده افزون رسیدم بهر مسجد گدائی تودیدم
6 چو جَوجَو نیم جَو بر هر سرائی نوشتند از پی چون تو گدائی
7 ندیدم هیچ بازار و دکانی که از ظلمت نبود آنجا فغانی
8 کنون گر بینش چشمت تمامست ز ما هر دو گدا بنگر کدامست