بود گر در ما تو تنها در آئی از فیض کاشانی غزل 955

فیض کاشانی

آثار فیض کاشانی

فیض کاشانی

بود گر در ما تو تنها در آئی

1 بود گر در ما تو تنها در آئی تو تنها در آئی و با ما در آئی

2 تنی چند بیجان همه چشم بر در که تنها در آئی به تنها بر آئی

3 بدیوانگی سر بر آرند عشاق که شاید ز بهر تماشا در آئی

4 خوش آندم که خنجر بکف بر سر ما خرامان بقصد سر ما در آئی

5 بجای گیاه از زمین چشم روید تفرج کنان چون بصحرا در آئی

6 خلایق ز حسن تو مدهوش گردند خرامان بمحشر چو فردا در آئی

7 نخواهی گذشت از سر عشقبازی مگر آنکه ای فیض از پا در آئی

عکس نوشته
کامنت
comment