- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای برادر بشنو از من پند اگر فرزانه ای گوشه گیر از خلق و کنج عزلتی کن اختیار
2 زآن که با هرکس نشینی خواه نیک و خواه بد یاز عشقش خسته گردی یا ز لطفش شرمسار
3 ور زتنهایی به تنگ آیی و گویی مشکل است زآن که تنهایی بود زیبنده پروردگار
4 با کتابی همنشین شو تا مصاحب باشدت گاه افلاطون و گاهی شیخ و گاهی کوشیار
5 ورازینت بهره نبود ار بدست آور کسی این چنین یاری که گفتم خاصه در این روزگار
6 هم نشینت هرکه شد با همنشین خویشتن آشنایی را بسان آب کن نی مثل نار
7 آب بر سرمی نشاند همنشین خویش را گرچه باشد هم نشینش فی المثل خاشاک و خار
8 نار هرکس برخلاف آب برمی آورد دردمی از روزگار همنشین خود دمار
9 می توان گفتن کزین معنی خداوند جهان کرد جنت جای آب و کرد دوزخ جای نار