- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میرساند از ره ظلمت به منزل مور را آنکه پنهان در دل هر ذره دارد نور را
2 وادی عشق است و اول ترک هستی گفتهام کردهام بر خویشتن نزدیک راه دور را
3 به نگردد از رفوکاری جراحتهای دل بخیه بینفع است زخم کاری ناسور را
4 زهر چشمش را هجوم گریهام در کار بود تلخی بادام او میخواست آب شور را
5 کجروان را راستی باید که گردد دستگیر میشود رهبر عصا در وقت رفتن کور را
6 ظالمان را آتشی جز حرص نتواند گداخت شعلهای باید که سوزد خانه زنبور را
7 با سفال خویش هر کس میتواند ساختن میزند بر فرق قیصر کاسه فغفور را
8 پنجه مژگان او قصاب چون بربود دل همچو شهبازیست کز جا بر کند عصفور را