-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رساند عمر به جایی دل از وفا کندن که کس نگین نتواند به نام ما کندن
2 ز دست عجز بلندی چه ممکن است اینجا مخواه از آبله دندان پشت پا کندن
3 اگر به ناله کنی چارهٔ گرانی دل هزارکوه توانی به یک صدا کندن
4 به جا نکنی نشود کام مدعا شیرین زمین مرقد فرهاد تا کجا کندن
5 چو بخت نیست به اقبالت اشتلم چه بلاست ز رشک سایه نباید پر هما کندن
6 جهان چو شمع فرو میرود به خاک سیاه به سر فتاده هواهای زیر پا کندن
7 قد دو تا بهکجا میبری تأمل کن عصا به پیش گرفتهست جابهجا کندن
8 چو صبح شهرت موهوم جز خجالت نیست نگین به خنده ده از نقش بر هواکندن
9 گشود تکمه به پیراهن حیا مپسند قیامت است دل از بند آن قباکندن
10 به وهم نشو و نما نخلهای این گلشن رساندهاند به گردون ز بیخها کندن
11 فتادکشمکشی چند درکمین نفس خوش استگرکند این ریشه را رسا کندن
12 تلاش رزق به تهدیدکم نشد بیدل فزود تیزی دندان آسیا کندن