1 بیاراست پس تاج الماس را نشانید بر تخت ارزاس را
2 که شه را یکی پور بد خردسال دگر دوده را کشت آن بد سگال
3 چو سالی دو ارزاس شاهی نمود به دل کینه با گواسش فزود
4 چو آگه شد ارزاس را هم بکشت همه تخت شاهیش آمد به مشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جهان جوی فرخنده ی ماه چهر بر اورنگ شاهی بیامد چو مهر
2 گران مایه میر خراسان بدی که دل ها همه زو هراسان بدی
1 تو تا باشی ای خسرو نامور مرنجان کسی را که دارد هنر
2 به ویژه که باشد ز روشن دلی به جان دوست دار نبی و علی
1 کانستانتن آمد به جنگش دمان ولیکن زمانه ندادش امان
2 به روم اندران گشت ژولین امیر که خواند آپوستا مراو را هژیر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به