1 بیاراست پس تاج الماس را نشانید بر تخت ارزاس را
2 که شه را یکی پور بد خردسال دگر دوده را کشت آن بد سگال
3 چو سالی دو ارزاس شاهی نمود به دل کینه با گواسش فزود
4 چو آگه شد ارزاس را هم بکشت همه تخت شاهیش آمد به مشت
1 خوشا قوم آریان نیکو تبار که ایران از آنان بود یادگار
2 همه ژرمن و اند و سکسان و هاد از آن بیخ فرخنده دارد نژاد
1 پس از وی زرکسیس کش پور بود هم از دخت سیروس وخشور بود
2 به گاه مهی اندر آمد دلیر همانا که او بود فرخ زریر