1 برداشت عروس باغ از چهره نقاب برد از دل مرغان چمن طاقت و تاب
2 آموخت از این دو گریه و خنده دو چیز گل از لب یارو ابر از چشم (سحاب)
1 همین نه غیر رخ یار دید و هیچ نگفت که تنگ در بر خویشش گرفت و هیچ نگفت
2 به بوسه ی شدم امیدوار و از کین باز بجای عربده لب را گزید و هیچ نگفت
1 یا مرگ یا وصال ای کاش عنقریب یا این دهد خدایا آن کند نصیب
2 از عزت جهان چندین مخور فریب چون هر فراز آن دارد بسی نشیب
1 مانند من سگی سر کوی حبیب را باید کز آشنا نشناسد غریب را
2 دردا که دلبری نبود جز تو تا به تو چندی کنم تلافی رشک رقیب را