ملا مسیح پانی‌پتی

ملا مسیح پانی‌پتی

ملا مسیح پانی‌پتی
ملا مسیح پانی‌پتی

برت آن کفش از ملا مسیح پانی‌پتی رام و سیتا 32

رام و سیتا 32 ام از 122 رام و سیتا

برت آن کفش چوبین بست بر سر

1 برت آن کفش چوبین بست بر سر عزیزش داشت از صد تاج گوهر

2 به نومیدی از آنجا باز گردید نیامد رام تنها باز گردید

3 برون شهر اود آمد بایستاد ستر گن را به شهر اندر فرستاد

4 که تو در قلعه پیش مادران باش به خدمتگاری شان پاسبان باش

5 مرا در شهر رفتن خوش نیاید که از رفتن به جان وحشت فزاید

6 به شهر اکنون چه بینم رفته جسرت به آنجا خود نه رام است و نه جسرت

7 همان بهتر که بی دیدار خویشان نبیند چشم پر خون جای ایشان

8 همانجا خانه کرد و ماند یک چند به یاد رام جانش بود خرسند

9 نهادی کفش او بر تخت ناموس سحرگاه آمدی کردی زمین بوس

10 ستاده دست بسته با وزیران صلاح ملک جستی از امیران

11 شنیدی گفتۀ ایشان کماهی بدین تدبیر راندی کار شاهی

12 به هجر رام از بس مبتلا بود طعامش بی نمک برگ گیا بود

13 بسان رام مو ژولیده بر سر گلیم فقر چون او کرده در بر

14 زمین خواب شب کندیده خفتی به نزدیکان خود این راز گفتی

15 که هر گه رام را خاکست بالین مرا باید از او خوابید پایی ن

16 از آن سازم مغاک این خوابگه را که نتوانم برابر خفته شه را

17 نیاید از ادب بر سر خاک خوابم که پیش رام من کی در حسابم؟

18 بدینسان می شدی بود و غنودش هزاران آفرین بر ماند و بودش

19 ز بعد رخصتش؟ رام صف آرا به لچمن گفت کین زهاد صحرا

20 به خود سر گ وشی ای دارند هر یک همانا از من آزارند بی شک

21 وگرنه وحشت شانرا سبب چیست مزاحم خلوت شانرا دگر کیست؟

22 برادر گفت کاین یزدان شناسان ز دیوانند روز و شب هراسان

23 جگر زان فتنه کیشان ریش دارند غم ما از غم خود بیش دارند

24 صریح این حرف با ما می نگویند نهان لیکن صلاح وقت جوین د

25 که یا از مفسدان کن پاک صحرا و یا رو، جای دیگر ساز مأوا

26 شنید و ماند خاموش آن وفا جو ز بعد چند روزی گفت با او

27 به دل دارم کنون عزم روارو زمن این کنکش معقول بشنو

28 درین صحرا مناسب نیست بودن درِ آزار خود نتوان گشودن

29 ز چترِکوت باید رفت بس دور به نزدیک است ازینجا اود معمور

30 دهد آزارِ ما آمد شد خلق کجا طاعت، کجا آمد شد خلق

31 هجوم خلق بس درد سر آرد خلل در عزلت از طاعت برآرد

32 دگر آن زاهدان اینجا نماندند ز همت مرکب دل پیش راندند

33 در آن صحرا دگر نگرفت آرام به سیر دشت وندک کرن زد گام

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر برت آن کفش چوبین بست بر سر

شاعر شعر برت آن کفش چوبین بست بر سر چه کسی است ؟

شاعر شعر برت آن کفش چوبین بست بر سر ملا مسیح پانی‌پتی می باشد.

شعر برت آن کفش چوبین بست بر سر در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر برت آن کفش چوبین بست بر سر چیست ؟

قالب شعر برت آن کفش چوبین بست بر سر رام و سیتا است

مضمون اصلی شعر برت آن کفش چوبین بست بر سر چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر