1 بزرگی گفت ازل همچون کمانست هزاران تیر هر دم زو روانست
2 ز دیگر سو ابد آماجگاهی نه زین سو و نه زان امکانِ راهی
3 همی هر تیر کآید از کمان راست عنایت بود تیر انداز را خواست
4 ولی هر تیر کآید کوژ از راه همی بر تیر نفرین بارد آنگاه
5 ازین حالی عجبتر میندانم دلم خون گشت دیگر میندانم