1 بزرگی گفت از پیرانِ این راه که تا بشناختم حق را، از آنگاه
2 مرا نه امن و نه ناایمنی هست نه با کس دوستی نه دشمنی هست
3 کنون من گفتم اسراری که شاید تو هم زین پس بکن کاری که باید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ناکرده وجودم بدل اینجا چه کنم چون نیست مرا خود محل اینجا چه کنم
2 گویند بیا کآتش موسی بینی با فرعونی در بغل اینجا چه کنم
1 در عشق تو گم شدم به یکبار سرگشته همی دوم فلکوار
2 گر نقطهٔ دل به جای بودی سرگشته نبودمی چو پرگار
1 ای عجب دردی است دل را بس عجب مانده در اندیشهٔ آن روز و شب
2 اوفتاده در رهی بی پای و سر همچو مرغی نیم بسمل زین سبب
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به