بویی ز سر زلف به عالم نفرستاد از جلال عضد غزل 61

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

بویی ز سر زلف به عالم نفرستاد

1 بویی ز سر زلف به عالم نفرستاد کاندر پی او قافله غم نفرستاد

2 تا طرّه او روز جهان را به شب آورد مهتاب رخش نور به عالم نفرستاد

3 فریاد من از دست طبیب است که دانست احوال دل ریشم و مرهم نفرستاد

4 گفتیم قدم‌رنجه کند بر سر بیمار مردیم و کسی نیز به ماتم نفرستاد

5 بر دست صبا بویی از آن زلف دلاویز می‌گفت که بفرستم و آن هم نفرستاد

6 در بادیه از تشنگی‌ام جان به لب آمد و او شربتی از چشمه زمزم نفرستاد

7 نقش رخ او حیف که بر جان جلال است کس حور بهشتی به جهنّم نفرستاد

عکس نوشته
کامنت
comment