-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نفس بوالهوسان بر دل روشن تیغ است شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است
2 شیشه را سرکشی خویش نشانده ست به خون گردن بیادبان را رگ گردن تیغ است
3 منت سایهٔ اقبال ز آتش کم نیست گر هما بال گشاید به سر من تیغ است
4 خاک تسلیم به سر کن که درین دشت هلاک تو نداری سپر و در کف دشمن تیغ است
5 نتوان از نفس سوختگان ایمن بود دود این خانه چو برجست ز روزن تیغ است
6 عکس خونیست فرویخته از پیکر شخص گر همه آینه سازند ز آهن تیغ است
7 تا مخالف ز موافق قدمی فاصله نیست در گلو آب چو استاد ز رفتن تیغ است
8 کوه از ناله و فریاد نمک آساید چه کند بر سر این پای به دامن تیغ است
9 ذوالفقار دگر است آنکه کند قلع امل ورنه مقراض هم از بهر بریدن تیغ است
10 کلفت زندگی از مرگ بتر میباشد شمع ما را ز سر خود نگذشتن تیغ است
11 سطر خونی ز پرافشانی بسمل خواندیم که گر از خویش روی جادهٔ روشن تیغ است
12 زین ندامت که به وصلی نرسیدم بیدل هر نفس در جگرم تا دم مردن تیغ است