جوش زخمم دادسر در صبح محشرتیغ از بیدل دهلوی غزل 94

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

جوش زخمم دادسر در صبح محشرتیغ را

1 جوش زخمم دادسر در صبح محشرتیغ را کرد خون‌گرم من بال سمندرتیغ را

2 از گزیدنهای رشک ابروی چین‌پرورت بر زبان پیداست دندانهای جوهر تیغ را

3 بسمل نازتو چون مشق تپیدن می‌کند می‌کشد چون مدّ بسم‌الله بر سرتیغ را

4 جمع با زینت نگردد جوهر مردانگی از برش عاری بود گر سازی از زرتیغ را

5 زینت هرکس به قدر اقتضای وضع اوست قبضه داند بر سر خود به ز افسر تیغ را

6 سرخوش‌تسلیم ازتهدید دوران‌ایمن است کس نراند برسر بسمل مکررتیغ را

7 در هجوم عاجزی آفت گوارا می‌شود می‌شمارد مرغ بی‌پرواز شهر تیغ را

8 کوه اندوهیم از سنگینی پای طلب نالهٔ خوابیده می‌دانیم بر سر تیغ را

9 طبع سرکش ناکجا تقلید همواری‌کند سخت‌دشوار است دادن آب‌گوهر تیغ را

10 از هنر آیینهٔ مقدار هرکس روشن است رشتهٔ شمع‌است بیدل موج جوهرتیغ را

عکس نوشته
کامنت
comment