-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دمد صبح امید من اگر از شام هجرانش نگه خورشید خرمن میکند از روی تابانش
2 چسان آیم به عرض جوهر فرد دهان او که حکمتها بود پوشیده در تفریق امکانش!
3 اگرچه چشم من روشن شد از خاک رهش لیکن دماغ شانه تاریک است از زلف پریشانش
4 خمار چشم او زاهد به خواب ناز اگر بیند به یک نظاره میسازد گرو از نقد ایمانش
5 نوازشنامههای وضع جودش گر بیان سازم عرق بر روی حاتم گل کند از شرم احسانش
6 اگر بر دعوی رویش گل اندر باغ برخیزد کشد دامان زلف او به خاری از گریبانش
7 به راه وادی عشقش تو را از سر قدم باید که عاشق را نباشد باک از خار مغیلانش!
8 برای لعل شیرین کوهکن جان میکند لیکن نمیارزد به پیش او به یک جو قیمت جانش!
9 نگردد هر کس از لاف محبت همسر مجنون بود خاصیت دولت در انگشت سلیمانش!
10 خوشا از مصرع سلطان اورنگ سخن طغرل شکست ما تماشا کن مپرس از رنگ پیمانش!