1 ای خجسته بر چو سیم تو را تیغ بدریده غیبه جوشن
2 آنکه شمشیر زد همی گه جنگ قصد زحمت نکرد گاه زدن
3 دل تو هست سنگ مغناطیس به سوی خویش می کشد آهن
1 به نو بهاران غواص گشت ابر هوا که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا
2 به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را مگر نشاط کند شهریار زی صحرا
1 شهریارا خدای یار تو باد شهریاری همیشه کار تو باد
2 شاه مسعودی و سعود فلک از فلک پیش تو نثار تو باد
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد