خوش آن شبها که سر از بابافغانی شیرازی غزل 275

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

خوش آن شبها که سر بر آستان دلستانم بود

1 خوش آن شبها که سر بر آستان دلستانم بود ز خاک پای او مهر خموشی بر دهانم بود

2 بهر صورت که می رفتم بکویش آشنا بودم نه غوغای سگان نه بیم سنگ پاسبانم بود

3 بخواب بیخودی شبها بکنجی می شدم پنهان ز سوی پاسبانش گوشه ی چشمی نهانم بود

4 چو بلبل نیمشب کز خواب مستی می شدم بیدار زبان چون می گشودم نام آن گل بر زبانم بود

5 چو از نظاره ی خورشید رویش می شدم بیخود ز کویش ذره یی کان بر هوا می رفت جانم بود

6 صباح رحلتم زان مرغ اقبال رقیب افتاد که در شام اجل تیر دعایی در کمانم بود

7 فغانی می شدم بیطاقت از نظاره ی رویش ولیکن عزت او مانع آه و فغانم بود

عکس نوشته
کامنت
comment