- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوش آن شبها که سر بر آستان دلستانم بود ز خاک پای او مهر خموشی بر دهانم بود
2 بهر صورت که می رفتم بکویش آشنا بودم نه غوغای سگان نه بیم سنگ پاسبانم بود
3 بخواب بیخودی شبها بکنجی می شدم پنهان ز سوی پاسبانش گوشه ی چشمی نهانم بود
4 چو بلبل نیمشب کز خواب مستی می شدم بیدار زبان چون می گشودم نام آن گل بر زبانم بود
5 چو از نظاره ی خورشید رویش می شدم بیخود ز کویش ذره یی کان بر هوا می رفت جانم بود
6 صباح رحلتم زان مرغ اقبال رقیب افتاد که در شام اجل تیر دعایی در کمانم بود
7 فغانی می شدم بیطاقت از نظاره ی رویش ولیکن عزت او مانع آه و فغانم بود