خوشا آن دل که سرگرم غمِ از اسیر شهرستانی غزل 556

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

خوشا آن دل که سرگرم غمِ جانانه‌ای باشد

1 خوشا آن دل که سرگرم غمِ جانانه‌ای باشد ز شور عشق او بر هر زبان افسانه‌ای باشد

2 محبت هر دلی را قابل الفت نمی‌داند تجلی کی چراغ‌افروز هر پروانه‌ای باشد

3 ز دریای محبت ره به ساحل می‌برد شوقی که بر دوش خطر همچون حبابش خانه‌ای باشد

4 حریفی قابل صاف محبت می‌تواند شد که بر کف از شکست خاطرش پیمانه‌ای باشد

5 دل ساغر بر ما با کسی صافی است در عالم که چون خُم خوش‌نشین گوشهٔ میخانه‌ای باشد

عکس نوشته
کامنت
comment